ارسال نوشته ی جدید
اگر شما هم مثل من دوست دار انیمیشن باشید و باز مثل من به شدت علاقه مند به انیمیشن کاخانه هیولاها باشید این مطلب می تواند برای شما جالب باشد:
مهم نیست پشتسر شما چه پیشینه تاریخیای نهفته است. موفقیت شما در گرو اعمال خودتان است. «دانشگاه هیولاها» شاید خود مثال نقضی باشد بر آنچه قرار است یکی از پیامهای داستان برای مخاطب باشد. 12سال پس از موفقیت انیمیشن «کارخانه هیولاها»، «دانشگاه هیولاها» در گیشه میدرخشد؛ درخششی که آن را بیش از هرچیز مدیون موفقیت کارخانه هیولاهاست. «دَن اسکنلون» و دیگر همکارانش در نوشتن فیلمنامه قرار است دنباله راهی را بروند که «پیت داکتر» در کارخانه هیولاها آن را آغاز کرده. پیت داکتر پیش از کارخانه هیولاها با نوشتن «داستان اسباببازیهای ۱ و ۲» نامی برای خود دستوپا کرد و بعد از آن نیز با «وال-ای» نشان داد که موفقیتش اتفاقی نبوده. اسکنلون اما وضعیتی کاملا متفاوت از داکتر داشت. عضویت در تیم نویسندگان «ماشینها» بزرگترین افتخاری بود که او پیش از دانشگاه هیولاها داشت. از اینرو دانشگاه هیولاها با پتانسیل بالایی که در خود داشت، میتوانست سکوی پرتابی برای اسکنلون باشد؛ سکوی پرتابی که اسکنلون آنطور که باید از آن استفاده نکرد. کارخانه هیولاها در عین سادگی داستان، ایدهای بسیار بکر و خلاقانه دارد: «حضور یک دختربچه در دنیای هیولاها؛ هیولاهایی که شبها بچهها را میترسانند اما خود از سمیبودن آنها وحشت دارند.» در دانشگاه هیولاها اما خبری از این ایده بکر نیست. داستان تکراری یک مسابقه و رقابت برای کسب عنوان قهرمانی اینبار به بهانه ماندن در دانشگاه و تحققبخشیدن به آرزوها؛ یک داستان ساده و تکراری که مملو از نکات آموزشی و اخلاقی برای کودک است. تاکید بر همکاری، لزوم خودباوری، اهمیت کارگروهی، تلاش برای رسیدن به آرزوها، تسلیمنشدن در برابر موانع و حتی لزوم تنبیه خلافکار -حتی اگر خلافکاران ما شخصیتهای محبوب بیننده باشند- بخشی از پیامهای بسیاری است که این انیمیشن در خود نهفته دارد. البته در کنار این پیامها خرده اتفاقات جذاب و خلاقانهای هم در فیلم مشاهده میشود. فیلم با تصویری از یک پرنده آغاز میشود؛ پرندهای که آرام و دوستداشتنی بهنظر میرسد اما ثانیههایی بعد میبینیم در حقیقت هیولایی دوسر است که خویی تهاجمی دارد. هیولای هنرمندی که سطل رنگ روی سر خود خالی میکند و خود را به بوم میکوبد، حلزون دانشجویی که تمام سال تحصیلی در راه است تا به کلاس برسد و... نمونههایی از تصاویر خلاق موجود در این انیمیشن هستند که بیش از آنکه بخشی از فیلم باشند تنها فریمهایی برای ایجاد جذابیت لحظهای هستند. از اینروست که دانشگاه هیولاها در جذب مخاطب بزرگسال با مشکل روبهرو میشود و این خلاف انتظاری است که اینروزها از انیمیشنهای موفق میرود. اینروزها انیمیشن را دنیایی از سادگی کودکانه، با بستری تقریبا آموزشی اما داستانهای خلاق و جذاب برای بزرگسالان میشناسیم. نمونههای موفق این انیمیشنها آنقدر زیاد است که برای مثالزدن خیلی لازم نیست به خودمان زحمت دهیم. «داستان اسباببازیها»، «هتل ترانسیلوانیا»، «بالا»، «وال-ای»، «رتتویی»، «عصر یخبندان» و «کارخانه هیولاها» شاید نمونههایی موفق از این نوع انیمیشنها باشند؛ انیمیشنهایی که دانشگاه هیولاها فاصله زیادی با آنها دارد. در کنار ضعفهایی که بهخاطر انتظار بالایی که از هیولاها میرود بیش از حد خود را نشان میدهند، کارگردانی خوب اسکنلون، حضور بازیگران سرشناسی چون بیلی کریستال، جان گودمن و هِلِن میرن و البته پیامهای آموزشی فراوانی که دانشگاه هیولاها در خود دارد شاید نکات برجسته این انیمیشن باشد که با فروشی تقریبا مشابه فروش کارخانه هیولاها در سال ۲۰۰۱، خود را در جمع پرفروشترینهای سال قرار داد. در پایان میتوان یادآور شد کارخانه هیولاها در سال اکران فیلمهایی چون «هری پاتر و سنگ جادو»، «ارباب حلقهها» و «شرِک» درخشید وخود را در اذهان ماندگار کرد؛ اتفاقی که بعید است دانشگاه هیولاها موفق به انجام آن شود.
منبع : سایت روزنامه شرق
اگه دوست داشتید بگید لینک دانلودش رو که دوبله فارسی هست براتون بزارم.